متن ادبی «خورشيد «زيارت جامعه» طلوع كرد»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اشارات :: دی 1386، شماره 104
رزيتا نعمتى
امروز، وقتى آفتاب جمال تو طلوع كند، خورشيدِ زيارت جامعه كبيره از افقِ جانت سر خواهد زد. هادى، نامى است كه عصاره معناى توست.
اى امام اسرار پنهان عشق! وقتى در جاده عشق قدم مى‏گذارى، سرنوشتت را پل‏هاى پشت سر معلوم خواهند كرد كه تو، بقيه نور معصوم امامتى.
اى امام هدايت!
اى امام هدايت و روشنى! ميلاد تو، جاده‏ها را بى‏طاقت مى‏كند تا با همه رگ‏هايشان، نبض قدم‏هاى تو را انتظار بكشند. تو سر مى‏رسى، تا قلب‏ها در سايه‏سار بلند نام تو آرام گيرند.
اگر چه شهر، در پيله تاريك خود فرو رفته بود، اما شوق آمدن تو، كوچه‏هاى بنى‏هاشم را به تپش واداشت تا در مژده ديدار صبر مجسم، به ادامه ريسمان نجات چنگ بزنند.
گرچه يوسفِ جمالِ تو را در اسارتگاه‏ها پنهان كنند، وعده «اِنَّ اللّه تُعِّزُ مَنْ تشاء و تُذِّل مَنْ تشاء»، سرود زندگى تو خواهد بود، اى نور هدايت.
طراوت امامت
اى قتيل عشق! آن هنگام كه پا به جهان گذاشتى، گل‏ها ـ دسته‏جمعى سپيدى را از روحت آموختند و سرخى را از پايانت و زردى را از رخسار شب‏زنده‏دارت. امروز، آسمان، شعر تازه‏اى سروده است: اى پنجره‏هاى بسته! با ياد ذريه زهرا روزه را باز كنيد تا آسمان، زمين را لمس كند.
هرچند مى‏خواهند طراوت‏بارانى امامتش را پنهان كنند؛ ولى اين اقيانوس را سدّ سنگ‏ريزه‏هاى كفر، مسدود نخواهد كرد.
در آغوش سامرا
آمدى؛ آن هنگام كه عباسيان، در انديشه‏اى عبث غوطه مى‏خوردند و زنجيرهايى را براى بريدن نفس، در خيال خود مى‏بافتند. ناگهان درهاى آسمان، به روى زمين گشوده شد و مژده رسيدنت، همچون زلال چشمه‏اى، در خانه‏اى محقر فوران كرد. تو از شكوه يقين آمده‏اى تا در تاريك‏ترين شب‏هاى تاريخ، تيرگى غبار اندوه را از قلب‏هاى مؤمنان بزدايى. سامرا، آغوش گشود تا قدم‏هاى تو را بوسه بزند.
واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا، صيادى به كمين نشسته است تا كبوترى از شما را اسير كند؛ اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است كه رؤياى پر گشودن در هواى شما را از آسمان نگاهمان بگيرد.
السلام عليك يا على‏النّقى
با دلى از آينه و تن‏پوشى از نسيمِ علم و عرفان و آتشفشانى به لب، بر اهل زمين خوش آمدى.
اى بهشت سامرا! چه خوش است آرامشِ ماندن زير چتر ولايت تو، در صبحى كه چون آفتاب سپيده دم، برآيى!